بحث از اصول دين و شناخت صحيح آن و مجهّز شدن به سلاح ايمان، از جهات متعدّدى لازم است و ما به دو جهت مهمّ اشاره مىكنيم:
اوّل) رفع « ضرر احتمالى »، عقلاً از لازمترين واجبات است، مثلاً اگر كسى احتمال بدهد كه مبتلا به سرطان است و يا بيمارى صعب العلاجى او را تهديد مىكند، فوراً به بهترين پزشك مراجعه مىكند، حتّى حاضر است بهترين سرمايههاى خود را صرف كند تا معلوم شود كه آيا آن احتمال واقعيّت دارد يا خير و حتّى حاضر است براى رفع شك خود دورترين مسافتها را بپيمايد راهها را برود و سختترين رنجها را تحمّل كند و كوتاهى و اهمال در اين امور موجب سرزنش و تقبيح او توسّط ديگران مىشود، مخصوصاً اگر در آينده معلوم شود كه آن احتمال، واقعيّت داشته است.
وقتى رفع « ضرر احتمالى » در مورد امور مادّى و دنياى انسان چنين است، قطعاً در مورد امور معنوى و آخرت انسان لازمتر است، زيرا اين دنيا چند روزى بيش نيست ولى آخرت سراى جاويدان و ابدى است، بنابراين تفحّص از دين و شناخت پايههاى اساسى آن يعنى مبدأ، معاد، نبوّت و امامت يك امر عقلى است.
مرحوم ثقة الاسلام كلينى 1 در كتاب شريف »كافى« جريان عبرت انگيزى از امام صادق(ع) و ابن ابى العوجاء را - كه شخصى نابغه ولى عنود و كور دل بود - نقل مىكند، ماجرا چنين است:
امام صادق(ع)، ابن ابى العوجاء را در مكّه ديدند و به او فرمودند: تو چرا اينجا آمدهاى؟ گفت: براى اينكه تفريح كنم و كارهاى جنونآميز مردم را تماشا نمايم. امام صادق(ع) به او فرمودند: اى عبدالكريم تو عنود و كور دل مىباشى (از اينرو بر گمراهى خود باقى هستى يعنى حرف حقّ و استدلال در تو تأثيرى ندارد)، سپس حضرت به او فرمودند:
»اِنْ يَكُنِ الْاَمْرُ كَما تَقُولُ - وَ لَيْسَ كَما تَقُولُ - نَجَونا وَ نَجَوتَ وَ اِنْ يَكُنِ الْاَمْرُ كَما نَقُولُ - وَ هُوَ كَما نَقُولُ - نَجَونا وَ هَلَكْتَ«.
»اگر مطلب اين باشد كه تو مىگويى (كه خدا و قيامتى در كار نيست) كه قطعاً چنين نيست، ما و تو اهل نجات هستيم، ولى اگر مطلب اين باشد كه ما مىگوييم كه قطعاً چنين است، ما نجات مىيابيم و تو هلاك خواهى شد«.
نقل شده است كه ابن ابى العوجاء، ساعتى بعد از اين جريان عبرت انگيز دنيارفت.
] - اصول كافى، ج 1، ص 78، كتاب توحيد، باب 1، ذيل ح 2. [
نظير اين جريان از امام رضا7 و يكى از غيرمعتقدان به دين نيز نقل شدهاست.
] - اصول كافى، ج 1، ص 78، كتاب توحيد، باب 1، ح 3. [
قرآن شريف نيز به همين مطلب اشاره مىكند:
»قُلْ اَرَأَيْتُمْ اِنْ كانَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ اَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فى شِقاقٍ بَعيدٍ«.
] - فصلت / 52. [
»به آنها بگو به من خبر دهيد اگر قرآن از طرف خداى متعال باشد و شما به آن كافر شويد، چه كسى گمراهتر خواهد بود از كسى كه در مخالفت شديدى قرار دارد«.
دوّم) انسان به گونهاى آفريده شده كه داراى غرايز و طبيعتها و خُلقيّات متعدّدى است و از اين جهت مىخواهد مانعى بر سر راهش نباشد، همانگونه كه قرآن شريف نيز به اين مطلب اشاره مىفرمايد:
»بَلْ يُريدُ الْاِنْسانُ لِيَفْجُرَ اَمامَهُ«.
] - قيامة / 5. [
»بلكه انسان مىخواهد در تمام عمر گناه كند«.
در اين حال اگر آدمى داراى نيروى كنترل كنندهاى نباشد، از هر جنبندهاى خطرناكتر مىشود:
»اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ«.
] - انفال / 22. [
»بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمىكنند«.
و در اين صورت قطعاً زندگى اجتماعى او به خطر مىافتد، پس بايد مجهّز به نيروى كنترل كنندهاى تا در حالى كه غرايز خود را ارضا و برآورده مىكند، آنها را از تجاوز و سركشى نيز باز دارد.
نكتهاى كه قابل دقّت و تفحّص است اين است كه اين نيروى كنترل كننده چيست؟
به نظر ما براى كنترل غرايز انسان، عوامل هشت گانهاى را مىتوان برشمرد. اين عوامل عبارتند از: »عقل«، »علم« ، »وجدان اخلاقى« ، »تربيت«، »قانون« ، »نظارت ملّى« -امر به معروف و نهى از منكر - ، »ايمان عقلى« ، »ايمان قلبى« كه توضيح تفصيلى اين عوامل را در كتابى جداگانه آوردهام، و در همان كتاب يادآور شدهام كه تمام اين] - عوامل كنترل غرايز، ص 80 و 81. [
موارد براى كنترل غرايز خوب و مناسب است و در قرآن كريم و روايات معصومين: براى محدود كردن غرايز به اين عوامل توصيه شده است. امّا اين عوامل به غير از عامل هشتم، فقط سدّ محكمى در برابر تجاوز غرايز هستند از طوفانى شدن غرايز جلوگيرى مىكنند ولى اگر غرايز آدمى طوفانى شد، قدرت مقاومت اين عوامل كاهش خواهد يافت، مثلاً تا زمانى كه غريزه جنسى در حالت عادى است عقل، علم، وجدان، تربيت، قانون، نظارت ملّى و ايمان عقلى براى تعديل آن كارساز است ولى اگر اين غريزه به دلايل مختلف، تحريك گرديد و به درجه هيجان و حالت طوفانى رسيد، هيچ يك از اين عوامل، به غير از ايمان قلبى، قدرت كنترل آن را ندارد.
از اينرو قرآن كريم نيز در قصه حضرت يوسف (ع)، با اشاره به همين عامل اساسى مىفرمايد:
»وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَولا اَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ«.
] - يوسف / 24. [
»آن زن قصد او كرد، و او نيز اگر برهان پروردگار خويش را نمىديد قصد وى مىنمود«.
و در حقيقت، اين عامل ايمان قلبى است كه موجب مىشود تا انسانِ پاكدامنى چون حضرت يوسف (ع) مشكلاتى مانند زندان و شكنجه و از دست دادن موقعيتهاى ظاهرى اجتماعى و دنيايى را بر خويش هموار كند امّا به گناه و نافرمانى خداوند متعال آلوده نشود:
»قالَ رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنى اِلَيْهِ وَ اِلّا تَصْرِفْ عَنّى كَيْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَيْهِنَّ وَ اَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ«.
] - يوسف / 33. [
»(يوسف) گفت: پروردگارا زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوى آن مىخوانند و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود«.
با اين توضيح، معلوم مىشود كه لازم است انسان در برابر غرايز و در مبارزه با شيطان درونى و بيرونى و در مقابل شيطان انسى و جنّى مسلّح به سلاح ايمان شود تا بتواند در موقع تحريك غرايز و طوفانى شدن آنها، خود را از سقوط در ورطه هلاكت حفظ نمايد.
بنابراين براى دست يافتن به عامل »ايمان قلبى« يا به تعبير ديگر عنصر »معرفت«، ابتدا بايد در جهت تفحّص و شناخت درست دين تلاش كرد تا در نتيجه به سلاح ايمان قلبى مجهّز گرديد. به بيان ديگر، راه رسيدن به »ايمان قلبى« از »ايمان عقلى« مىگذرد و ايمان عقلى همان اعتقاد علمى و استدلالى به اصول دين يعنى مبدأ و معاد و نبوت و امامت است و در حقيقت ايمان عقلى، آنگاه كاربرد خود را در صحنه زندگى فردى و اجتماعى آدمى، ظاهر خواهد كرد كه در قلب انسان نيز رسوخ پيدا كند:
»قالَتِ الْاَعْرابُ امَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْايمانُ فى قُلُوبِكُمْ«.
] - حجرات / 14. [
»عربهاى باديه نشين گفتند: ايمان آورديم، بگو شما ايمان نياوردهايد ولى بگوييد اسلام آوردهايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است«.
اگر، ايمان به قلب انسان رسوخ پيدا كرد، آنگاه »دانستنيها«ى آدمى تبديل به »يافتنيها« خواهد شد و وى به مرحله يقين نائل خواهد گرديد:
»وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ«.
] - حجر / 99. [
»و پروردگارت را عبادت كن تا يقين، تو را فرا رسد«.
البته »ايمان قلبى«، خود داراى مراحل و درجات سهگانه »علم اليقين«، »عين اليقين« و »حق اليقين« است كه دستيابى به اين درجات، موجب نيل به مرتبه عاليه »لقاء« خواهد شد كه در اين صورت، آدمى به برخى از مراحل عصمت نيز خواهد رسيد. (توضيح اين مسائل در محل خود و از جمله در همان كتاب »عوامل كنترل غرايز« آمده است).
از پيشگاه خداوند متعال، توفيق دست يافتن به اين نيروى متعالى را براى خود و ديگران بويژه براى نسل عزيز جوان مسئلت مىكنم.